-
![]() |
3 جــــــــــــــوان و دیـــــــــــــــــن 4 |
![]() |
آیه مباهله
(فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثمنبتهل فنجعل لعنه الله على الکاذبین)(آل عمران: 61).
«هرکس با تو پس از آن که آگاه شدى، به مجادله برخیزد، بگوبیایید تا بخوانیم فرزندان خود و فرزندان شما را، زنان خود وزنان شما را، و جانهاى خود و جانهاى شما را و لعنتخدا بر گروهدروغگو بفرستیم» .
مفسران مىنویسند: پیامبر اسلام(ص)به موازات مکاتبه با سراندول جهان، و مراکز مذهبى نامهاى به اسقف نجران «ابوحارثه»نوشت و طى آن نامه ساکنان «نجران» را به آئین اسلام دعوت نموداینک مضمون نامه آن حضرت:
«به نام خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب(این نامهاى است)ازمحمد پیامبر و رسول خدا به اسقف نجران خداى ابراهیم و اسحاق ویعقوب و احمد را ستایش مىکنم و شماها را از پرستش بندگان بهپرستش خدا دعوت مىنمایم، شما را دعوت مىکنم که از ولایتبندگانخدا خارج شوید و در ولایتخداوند وارد آئید، و اگر دعوت مرانپذیرفتید(لااقل)باید به حکومت اسلامى مالیات(جزیه)بپردازید(کهدر برابر این مبلغ جزئى از جان و مال شما دفاع مىکند)و در غیراین صورت به شما اعلام خطر مىشود» .
و برخى از مصادر تاریخى شیعه اضافه مىکند: پیامبر آیه مربوط به اهل کتاب را که در آن همگى به پرستش خداى یگانه دعوتشدهاند، نیز نوشت.
نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه پیامبر را به«اسقف» دادند، وى نامه را با دقت هرچه تمامتر خوانده و براىتصمیم شورائى مرکب از شخصیتهاى بارز مذهبى و غیر مذهبى تشکیلداد، یکى از افراد طرف مشورت «شرحبیل» بود که به عقل و درایتو کاردانى معروفیت کامل داشت، وى در پاسخ اسقف چنین اظهارنمود، اطلاعات من در مسائل مذهبى بسیار ناچیز است، بنابراین منحق اظهار نظر ندارم و اگر در غیر این موضوع با من وارد شورمىشدید، من مىتوانستم راهحلهائى در اختیار شما بگذارم.
ولى ناچارم مطلبى را تذکر دهم و آن این که: ما کرارا ازپیشوایان مذهبى خود شنیدهایم: روزى منصب نبوت از نسل «اسحاق»به فرزندان «اسماعیل» انتقال خواهد یافت. و هیچ بعید نیست که«محمد» که از اولاد اسماعیل است، همان پیامبر موعود باشد.
شورى نظر داد که گروهى به عنوان «هیئتى از نجران» به مدینهبرود، تا از نزدیک با محمد(ص)تماس گرفته و دلائل نبوت او رابررسى کنند.
شصت تن از زبدهترین و داناترین مردم نجران انتخاب شدند و درراس آنان سه پیشواى مذهبى بود این سه تن عبارت بودند از:
- «ابوحارثه بن علقمه» که اسقف اعظم نجران که نمایندهرسمى کلیساهاى روم در حجاز بود.
- «عبدالمسیح» رئیس هیئت و به عقل و تدبیر و کاردانىمعروف بود.
3 - «ایهم» که فرد کهنسال و شخصیت محترم ملت نجران بهشمار مىرفت .
هیئت نجران، طرف عصر درحالى که لباسهاى تجملى ابریشمى بر تنو انگشترهاى طلا بر دست و صلیبها بر گردن داشتند، وارد مسجد شدهبه پیامبر سلام کردند، ولى وضع زننده و نامناسب آنان آنهم درمسجد، پیامبر را سخت ناراحت نمود. احساس کردند که از آنانناراحتشده است، اما علت ناراحتى را ندانستند، فورا با عثمانبن عفان و عبدالرحمان بن عوف که سابقه آشنائى با آنان داشتند،تماس گرفتند و جریان را به آنها گفتند آنان اظهار داشتند که حلاین گره به دست على بن ابى طالب(ع)است، آنان به امیرمومنانمراجعه کردند على(ع)در پاسخ آنها چنین گفت: شما باید لباسهاىخود را تغییر دهید، و با وضع ساده، بدون زر و زیور به حضورحضرت بیائید. در این صورت مورد احترام و تکریم قرار خواهیدگرفت» .
نمایندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا، شرفیاب محضرپیامبر شده و سلام کردند، پیامبر با احترام خاص پاسخ سلام آنانرا داد، و برخى از هدایائى را که براى وى آورده بودند، پذیرفت.
نمایندگان پیش از آن که وارد مذاکره شوند، اظهار کردند کهوقت نماز آنان رسیده است، پیامبر اجازه داد که نمازهاى خود رادر مسجد مدینه درحالى که رو به مشرق ایستاده بودند، بخوانند.
سیرهنویس معروف «برهان الدین حلبى» مىنویسد: پیامبر به آنان گفت من شما را به آئین توحید و پرستش خداى یگانه، و تسلیم در برابر اوامر او دعوت مىکنم، سپس آیاتى چنداز قرآن براى آنان خواند.
آنان در پاسخ گفتند: اگر مقصود از اسلام ایمان به خداى یگانهاست، ما قبلا به او ایمان آورده و به احکام وى عمل مىنمائیم.
پیامبر در پاسخ آنان گفت: اسلام علائمى دارد چگونه مىگوییدخداى یگانه را پرستش مىکنید درصورتى که شماها صلیب را مىپرستیدو از خوردن گوشتخوک پرهیز نمىکنید و مسیح را فرزند خدامىدانید.
نمایندگان نجران گفتند: آرى او فرزند خداست زیرا مادر اومریم، بدون نزدیکى با کسى، او را به دنیا آورد، ناچار باید اوفرزند خدا باشد در این موقع فرشته وحى بر پیامبر نازل شد و اینآیه را آورد:
(ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کنفیکون)(آل عمران: 59).
تولد عیسى از مادر بدون آن که کسى با او نزدیکى کند، نزد خداهمچون آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجودباش او هم فورا موجود شد(بنابراین ولادت مسیح بدون پدر دلیل برالوهیت او نیست).
مسیحیان نجران در مقابل منطق وحى ناگزیر شدند راه مجادله درپیش گیرند و پیشنهاد مباهله دادهاند، در آن موقع پیک الهى نازلشد پیامبر را نیز به مباهله مامور ساخت، طرفین به فیصله دادنمساله از طریق مباهله آماده شدند و قرار شد فردا همگى براىمباهله حاضر و آماده شوند.
وقت مباهله فرا رسید و قرار بود که مباهله در نقطه خارج ازشهر مدینه در دامنه صحرا انجام گیرد پیامبر از میان مسلمانان وبستگان زیاد فقط چهار نفر را براى مباهله برگزید و این چهار تنجز على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام کسى دیگر نبود.
سران هیئت نمایندگى نجران با یکدیگر گفتگو مىکردند و مىگفتنداگر محمد با شکوه مادى به میدان مباهله وارد شود، اعتمادى بهادعاى او نیست، و اگر به وضع ساده همراه عزیزانش گام در صحراىمباهله بگذارد، عمل او گواه بر اعتماد او به نبوت خویش است تاآنجا که عزیزان خود را به میدان مباهله آورده است، هنوز در اینگفتگو بودند که چهرههاى معصومى براى آنان آشکار گشت همگى باهمگفتند این مرد به دعوت خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرددروغگو یا شاک عزیزان خود را در معرض بلاى آسمانى قرار نمىدهد ولذا با دیدن این وضع وارد شور شدند و از مباهله منصرف گشتندقرار شد هر سال مبلغى به عنوان جزیه(مالیات سرانه)بپردازند ودر برابر آن حکومت اسلامى از مال و جان آنان دفاع کنند.
عائشه مىگوید: روز مباهله پیامبر اسلام چهارتن همراهان خود رازیر چادر مشکى رنگى، وارد کرد و این آیه را تلاوت نمود: (انمایرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)زمخشرىپس از بیان نکات آیه مباهله در پایان بحث مىنویسد: سرگذشتمباهله و مفاد این آیه بزرگترین گواه بر فضیلت اصحاب کساء استو سندى زنده بر حقانیت آئین اسلام مىباشد.
داستان مباهله بزرگترین سند فضیلتبراى اهل پیامبر است زیراالفاظ و مفردات آیه حاکى است که همراهان پیامبر در چه پایهاىاز فضیلت قرار داشتند، زیرا پیامبر در این آیه، علاوه بر این کهحسن و حسین علیهما السلام را فرزندان خود، و فاطمه(س)را یگانهزن منتسب به خاندان خویش مىخواند، از شخص على(ع)به عنوان«انفسنا» تعبیر مىکند و آن شخصیت عظیم جهان انسانى را بهمنزله جان پیامبر مىداند، فضیلتى بالاتر از این که یک شخص ازنظر معنویت و فضیلتبه پایهاى برسد که خداوند بزرگ او را بهمنزله جان و روح پیامبر بخواند. آیا این آیه گواه برترى امیرمومنان بر تمام مسلمانان جهان نیست؟
از روایاتى که از پیشوایان مذهبى ما وارد شده است، استفاده مىشود که موضوع مباهله اختصاص به پیامبر نداشته و هر فردمسلمانى در مسائل مذهبى مىتواند با مخالفان خود به مباهلهبرخیزد و شیوه مباهله و دعاى آن در کتابهاى حدیث وارد شده براىاطلاع بیشتر به کتاب «نورالثقلین» مراجعه بفرمائید.
در رساله حضرت استاد علامه طباطبائى(ره)چنین مىخوانیم:
مباهله یکى از معجزات باقى اسلام است و هر فرد با ایمانى بهپیروى از نخستین پیشواى اسلام، مىتواند در راه اثبات حقیقتى ازحقائق اسلام با مخالفان خود به مباهله بپردازد و از خداوند جهاندرخواست کند که طرف مخالف، را کیفر بدهد و محکوم سازد . در اینجا تذکر چند نکته لازم است:
گذشته بر این که تمام مفسران و دانشمندان شیعه، موضوع مباهلهرا در کتابهاى خود آوردهاند از میان علماء و دانشمندان اهلتسنن شصت نفر در کتابهاى خود پیرامون این سرگذشتسخنانىگفتهاند و نکاتى یادآور شدهاند که برخى را یادآور مىشویم:
1 - مسلم بن حجاج در صحیح خود که دومین صحیح از صحاح ششگانهاست، مىنویسد:
«معاویه به سعد وقاص گفت: چرا على(ع)را سب نمىکنى؟ جوابداد: به خاطر سه خصلتى که على(ع)داشت و من آرزو مىکنم که یکىاز آنها را دارا بودم. او پس از سخنانى مىگوید: هنگامى که آیهمباهله نازل گردید پیامبر على(ع)و فاطمه و حسنین علیهم السلامرا خواست وقتى همگى جمع شدند، پیامبر گفت: «اللهم هولاءاهلى» آنان اهل بیت من هستند .
2 - حاکم نیشابورى در مستدرک خود مىگوید:
«اخبار متواتر از ابن عباس و غیره رسیده است که پیامبر دستعلى و حسنین علیهم السلام را گرفت و فاطمه(س)را پشتسر قرار دادو رو به هیئت نمایندگى نجران کرد و گفت: «هولاء ابنائنا وانفسنا و نسائنا فهلموا انفسکم و ابنائکم و نسائکم ثم نبتهلفنجعل لعنهالله على الکاذبین» .
«اینان فرزندان ما و زنان و جانهاى ما هستند شما نیزبرخیزید همانند آنها را بیاورید تا مباهله کنیم و لعنتخدا رابر گروه دروغگویان بفرستیم» .
3 - ثعلبى در تفسیر خود مىنویسد:
«هنگامى که پیامبر وارد صحنه مباهله شد، حسین(ع)را درآغوشداشت و دستحسن(ع)را گرفته بود و دخت گرامى او فاطمه(س)پشتسرپیامبر و على(ع)نیز پشتسر فاطمه گام برمىداشتند در این موقعاسقف نجران گفت: «یا معشر النصارى انى لارى وجوها لو سالواالله ان یزیل جبلا من مکانه لازاله فلا تبتهلوا فتهلکوا» .
«همکیشان من، من چهرههاى معصومى را مشاهده مىکنم که اگر ازخداوند بخواهند که کوهى را از بیخ بکند، خدا دعاى آنان رامستجاب مىکند، هرگز مباهله نکنید زیرا نابود مىشوید».
4 - زمخشرى در کشاف پس از نقل جملههایى که از ثعلبى نقلکردیم، مىگوید:
«اسقف نجران افزود: به خدائى که جان من در دست او است،نابودى اهل نجران نزدیک شده است. اگر مباهله کنید لباس انسانیتاز بدن شما کنده مىشود و به صورت حیوانات مسخ شده در مىآئید وصحرا براى شما کانونى از آتش خداوند که ریشه مسیحیان نجران رامىکند» .5 - ابن حجر از محدث معروف دارقطنى نقل مىکند که امیرمومنانروز شوراى عمر، براى برترى خود بر اعضاء شورى با آیه مباهلهاحتجاج کرد و گفت: آیا در میان شما کسى هست که پیوند خویشاوندىوى با پیامبر از من نزدیکتر باشد، او را جان و نفس خود وفرزندان او را فرزندان خود و زن او را زنان خود معرفى کند؟ همهاعضاء شورى به تصدیق على برخاسته و گفتند: نه هرگز جز تو کسىرا به این خصوصیتسراغ نداریم
«همانا مثل خلقت عیسی از جانب خداوند همانند خلقت آدم ابوالبشر است که خدا او را از خاک بساخت، سپس بدان خاک گفت بشری به حد کمال باش. هماندم چنان گشت. سخن حق همانست که از جانب خداوند به تو رسید مبادا که هیچگاه در آن شک و ریب کنی. پس هر کس با تو در مقام مجادله برآید بعد از آگاهی تو به او بگو بیایید ما و شما فرزندان و زنانمان را بخوانیم و در دعا و التجا به درگاه خدا اصرار کنیم تا دروغگو و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم. این داستان به حقیقت سخن حق است و جز آن خدای یکتا خدای نیست و خداست که بر همه کار توانا و به همه حقایق داناست. (سوره آل عمران، 59-61)
پذیرش ادیان و قبول اندیشه الهی به عنوان آنچه که آدمی را از سردر گمیهای پیچدرپیچ زندگی میرهاند و به سوی آگاهی رهایی بخش رهنمون میکند هیچگاه از سوی پیامبران و امامان و نایبان آنها به اجبار نبوده است و انتخاب زندگی در روشنی و سفیدی و یا در وجه مقابل آن تاریکی و ظلمت به انتخاب خود انسان وابسته است. اینگونه است که مسئولیت تمامی اعمال آدمی و چگونگی حیات آینده را مستقیماً خود فرد مشخص کرده و دورنمای لحظات آینده برای هر کسی از چگونگی رفتارها و ایده آلهایش در زمان حال مشخص میشود.
در پذیرش عقاید دینی آدمیان هیچگاه به تقلید و پذیرش بدون قید و شرط تشویق نشده بلکه همواره خطاب رسولان الهی به مردم برای اینکه راه و رسم پیشین زندگیشان را تغییر دهند و پا در مسیر بهتر و متعالیتری بگذارند رجوع به عقل و دلشان است، یعنی دو ابزاری که صدای بیدار و آگاهی درون صادق انسان به حساب آمده که اگر ابراز وجودشان محدود به نیازهای گذرای آدمی نگردد میتوانند حرکت آدمی را در جهت درست تا رسیدن به مقصد هدایت کنند که عبور از دقایق ناپایدار زندگی و رسیدن به نهایتی هر چند اندک برای انسان ارمغان آورنده آرامشی ماندگار است.
با نگاه و تعمق به تاریخ حیات انسانها و نخستین اندیشهورزیهای ابتداییشان میتوان به روشنی دریافت که انسان از زمانی که چشم به روی جهان گوناگونیها میگشاید و سعی میکند تا حضور خودش را به اثبات و نیازهای زندگیاش را مرتفع کند هیچگاه خودش را تنها و محصور نمیداند بلکه به شکلی ذاتی خویشتن را وابسته به نیرویی مافوق تصور همه چیز میداند که بیاختیار به او وابسته است و بودنش را در پرتو اشارات نادیدنی او درک میکند که به سوی کمال در حرکتی مداوم است و عقل و دل آدمی هم وجود این ذات بیمنتها را مدام به انسان یادآوری میکنند.
با این بیان شاید تصور شود که عقل و دل آدمی همیشه با هم و در جهت عمق بخشیدن نگاهش به زندگی همسو هستند، اما در گستره اندیشه ورزی و دینمداری انسانها نزاع عقل و دل خود حکایت گفتنی دارد و اینکه گاه حقایق به نفع عقل و گاه به سود دل مصادره میشوند و در نهایت آنچه در پرده مخفی میماند تشخیص درستی از نادرستی است.
یکی از اموری که رسولان الهی همواره مردم را به آن دعوت کردهاند بیداری عقل و دلشان از خواب غفلت است که بتوانند در بحبوحه شک و تردیدها حقیقت را تشخیص دهند و از پیمودن راه درست منحرف نگردند. این امر به ویژه در زمان حیات و حضور رسولان الهی در میان مردم اهمیت بیشتری مییافت چرا که جامعه اسلامی در مراحل اولیه شکلگیری قرار داشت و دشمنیها هم برای ضربهزدن به ارکان و مبانی آن بیشتر احساس میشد.
واقعه مباهله هم در زمانی به وقوع پیوست که نبیاکرم در مدینه به تبلیغ دین اسلام و عرضه آیات الهی میپرداختند تا اصول و مبانی دینی را با تلاشهای مستمرشان بنا نهند که کاملتر از ادیان پیشین میخواست سعادت دنیوی و اخروی انسانها را تضمین کند به شرط آنکه مردم با بهرهگیری از قوه تشخیص عقل و دلشان حقیقت و درستی را تشخیص داده و دستورهای الهی آن را اجرا کنند و نزاع دیرین عقل و دل باعث قربانی شدن حقیقت به پای اهداف ناپایدار زندگی دنیا نگردد که این امر به درایت و ایمان قاطع و صیقل خورده رسول خدا به مانند بسیاری امور دیگر که دشمنان اساس دین خدا را مورد شک و تردید قرار میدادند متحقق گشت و حقانیت دین الهی و رسول خدا و خاندان پاکش بیش از پیش بر مردم آشکار گشت.
معنای مباهله
مباهله به معنای رهاکردن و قید و بند چیزی را برداشتن است، همان طور که ابتهال در دعا یعنی تضرع و زاری به درگاه باریتعالی و واگذاری امور به او تا خود هر طور که صلاح میداند به کارها سر و سامان دهد. مفهوم متداول مباهله به معنای نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است و اینکه وقتی در بیان حقیقت مسألهای از دین، عقل و استدلال و آیات روشن الهی کارگر نمیافتد دو گروهی که هر کدام نظر خود را دارند در محلی جمع میشوند و به درگاه خداوند دعا و تضرع میکنند تا خود حقیقت را آشکار و دروغگویان را رسوا سازد و مجازات کند.
اصل ماجرا
در واقعه مباهله هم که قبلاً در میان عرب سابقه نداشت و با به وقوع پیوستن آن ایمان و صدق دعوت پیامبر(ص) بر همگان آشکار گشت و پیامبر(ص) به وسیله آن خاصان و نزدیکان خود را که نگاهدارنده دین الهی بودند به مردم شناساند، هیئتی از مسیحیان نجران به اتفاق چند نفر از روسا و بزرگان خود به نمایندگی برای گفتگو به نزد رسول الله آمدند تا درباره دعوت پیامبر(ص) آگاهی یافته و سؤالات خود که اساسیترینشان درباره جایگاه حضرت عیسی بود را با ایشان در میان گذاشته و پاسخی لازم و قانعکننده را دریافت کنند، اما وقتی پیامبر(ص) با منطق و استدلال و بیان آیات الهی چگونگی دعوت و رسالت خویش را بر آنها عرضه و دیدگاه صحیح و به حق را درباره ابعاد وجودی حضرت عیسی بر ایشان بیان کرد، مسیحیان نپذیرفته و بدون هیچ دلیل قانع کنندهای بر حرف خویش پافشاری کرده و راه لجبازی را در پیش گرفتند. رسول خدا از آنها خواست تا به مانند خود ایشان فرزندان و زنان و نفوسشان را در محلی گرد هم آورند و در آنجا در مقابل همگان از خداوند بخواهند تا حقیقت را روشن نموده و دروغگویان را به عذاب برساند. در روز موعود پیامبر(ص) تنها با اهلبیت خود علی (علیهالسلام) و فاطمه (س) و حسنین بدون اینکه جمعیت را همراه خود کنند در محل مقرر حضور پیدا کردند. مسیحیان که از پیش قرار گذاشته بودند که اگر پیامبر(ص) با جمعیتی بزرگ و سر و صدا پا به عرصه مباهله نهادند به هیچ عنوان عقبنشینی نکرده و مبارزه کنند وقتی آرامش و قاطعیت رسول خدا که تنها به همراه اهلبیتش به سراغ آنها آمده بود مشاهده کردند مباهله نکردند و راه مصالحه در پیش گرفته و به شرایط ذمه تن در دادند. اینگونه شد که پیامبر(ص) به مانند بسیار صحنههای دیگر مواجهشان با شکاکان پیروز شدند و ثمره آن را برای همیشه برای اسلام و پیروان آن باقی گذاشتند.
مسیحیان نجران از رسول الله چه پرسیدند؟ و پاسخ پیامبر(ص)
مسیحیان نجران با دو پرسش اساسی به نزد پیامبر(ص) آمدند و آن اینکه رسول خدا آنها را به چه چیز دعوت میکند؟ و اصرار بر اینکه عیسی (علیهالسلام) چون از پدری زاده نشده دارای مقام الوهیت و ویژگی فوق بشری و به تعبیر آنها فرزند خداست. رسول الله در پاسخ مسیحیان آنها را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد و اینکه ایشان رسالت دارند مردم را از پرستش بتها بر حذر داشته و به سوی پروردگار عالمیان فراخوانند و اینکه عیسی (علیهالسلام) هم بندهای از بندگان خداست و حالات بشری داشته و نباید صفت الوهیت و فرزند خدا بودن را برای ایشان قائل شد.
همان گونه که خداوند در آیه 59 سوره آل عمران صراحتاً به این امر اشاره کرده و هیچگونه شک و تردید را در آن جایز ندانسته و به عنوان مثال در همین آیه به آدم ابوالبشر اشاره شده که تنها به اراده پروردگار و بدون هیچ پدر و مادری از خاک حیات یافت و اگر این امر دلیل بر الوهیت و مقامی مافوق بشری بود به حتم آدم ابوالبشر بر عیسی (علیهالسلام) اولیتر بود که هیچگاه اینگونه نشد و به او مقام الوهیت تعلق نگرفت.
تأثیرات خارجی مباهله
وقتی پیامبر(ص) خدا با توکل به ایمان ناب و استوارشان تنها با چهار نفر از خاصان ونزدیکانشان در مقابل دیدگان همه مباهله را پذیرفتند بیش از پیش حقانیت دین اسلام در دعوت به پرستش خدای یکتا و دوری از شک و تردید بر همگان به ویژه اعراب و مسیحیان آشکار گشت و همچنین رسولالله اهلبیت خودش را که آنها نیز مانند خودشان امانتدار اسرار الهی بودند به طور رسمی به مردم معرفی کردند تا سرآمدان خاندان نبوی و امامت به حق فرزندانشان را به مسلمانان بشارت دهند. آنچه که تا امروز همچنان به عنوان مستمسک همه دلشکستگان و حقیقتجویان برای پذیرفتهشدن در درگاه بنده نواز الهی پاس داشته میشود.
چرا زکوی عاشقان دگر گذر نمی کنی
چه شد که هرچه خوانمت به من نظر نمی کنی
مگر مرا زدرگهت خدا نکرده رانده ای
دگر برای خدمتت مرا خبر نمی کنی
نشسته ام به راه تو به شوق یک نگاه تو
زپیش چشم خسته ام چرا گذر نمی کنی
تو ای همای رحمت ای جهان به زیر سایه ات
چرا نظر به مرغکی شکسته پر نمی کنی
نگر به خیل عاشقان به سامرا به جمکران