-
![]() |
3 جــــــــــــــوان و دیـــــــــــــــــن 4 |
![]() |
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد زمشک چین سیه تر سنبلت بی
نه من بسوزم و اوشمع انجمن باشد هزاران دل بقید کاکلت بی
من آن نگین سلیمان بهیچ نستانم نباشد ناله ام را در دلت راه
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد زخارا سخت تر گویا دلت بی
روا مدار خدایا که در حریم وصال
مـــــــــــــو آن آزرده بی خانمانم رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
موآن محنت نصیب سخت جانم هوای کوی تو از سر نمی رود آری
مو آن سرگشته خـــــارم در بیابان غریب را دل سرگشته با وطن باشد
که هـــــــر بادی وزد پیشش دوانم
مشخصات فردی
پرسیدم اسمت چیه ؟ بدل درد غمت باقی هنوزم
او گفت («قال انا یوسف )» یوسف 90 کسی واقف نبو از درد سوزم
گفت یوسفم . از انجای که اگر کسی می خواهد نبو یک سو ته به گلشن
با فردی رفیق شود باید خودشان را به یکدیگر معرفی بسوز مو نبود کافر بروزم
کنند با ایه ای از قران خودرا به معرفی کردم
و(« ءاتینا داوود زبورا ») اسراء 55و او فهمید که اسمم داوود است
پرسیدم در این منزل کسی با شما زندگی می کند ؟
جواب داد :(«و کلهم ءاتیه یوم القیامه فردا ») مریم 95
و همگی روز رستاخیز تک و تنها نزد او حاضر می شوند.
پرسیدم ازدواج کرده ای یا نه ؟
او به من گفت : (« والله جعل لکم من انفسکم ازواجا و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفده و رزقکم من الطیبات ») نحل 72
خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی قرار داد و از همسرانتان برای شما فرزند و نوه های به وجود آورد ؛ و از پاکیزه ها به شما روزی داد آیا به باطل ایمان می آورند ، و نعمت خدا را انکار می کنند؟!
وای متوجه شدم که ایشون ازدواج کرده است .
از اونجای که دیدم همسرشون اونجا نیست پرسیدم همسر شما کجاست ؟
او خیلی آروم گفت: (« و اقص المدینه .... »)یس 20
دورترین نقطه ی شهر .....
فهمیدم که همسرش در دورترین نقطه ی شهر زندگی می کند.
از روی کجکاوی پرسیدم که ایا به همسرتون محبت دارین ؟
او گفت : و («جعل بینکم موده و رحمه ......... ») روم 21
و قرداد خداوند میان شما مودت و رحمت را .....
باز نتونستم آروم بنشینم از ایشون سئوال کردم فایده ازدواج چیه ؟
اون یه لبخندی زد و گفت : (« لتسکنوا الیها ..... ») روم 21
تا در کنار انان آرامش بگیرید .
گفتم خوب حالا که اینطور است وظیفه مردان نسبت به همسرانشان چیه ؟
او گفت :(« وعاشرو هن بالمعروف ......... ») نساء 19
و با آنان بطور شایسته رفتار کنید .
یه خورده با خودم کلنجار رفتم تا اینکه از ایشون پرسیدم ببخشید همسر را برایم معرفی می کنی؟
ایشون یه خورده مکث کرد و بعد با آرامی جواب دادند :(« هن لباس لکم و انتم لباس لهن ..... ») بقره 187
آناها لباس عفت شمایند و شما لباس عفت آنها هستید .
گفتم یوسف منو ببخش میخواستم ببینم شما فرزندی هم دارین یا نه ؟
یوسف گفت : (« من ذکر و انثی .... ») حجرات 13
از مرد وزن
متوجه شدم که دارای فرزند پسر و دختر ند.
گفتم اقا یوسف فرزند دختر و پسر از کیست ؟
یه پوز خندی زد گفت : (« یهب لمن یشاء اناثا و یهب لمن یشاء ...») شورا 49 به هرکه خداوند بخواهد دختر عطا می کند و به هرکه بخواهد پسر عطا می کند
من و تو ؛ ما می شویم چون اشک زیبا می شویم
دست در دست صفا
در سایه سار لطف حق
با صبا خندیده و چون طور بر پا می شویم
سبز سبز شعر هستیم
و به دریای جنون
درد خود گم کرده و چون شور شیدا میشویم
هموطن ای دوست ای مهربان اینک عطوفت رنگ سبز سوره هاست
در حریم مهر تو خوبان ؛ سایه ی اسطوره هاست
دست سبز مهر تو خود مرهم بیچارگی ست
هر نگاه دیده ات هنگامه ی دلدادگی ست
ما زدریاییم
و دریا مامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن عشقی ست گرم
دست ها سبز است و سبزی های باغ عاطفه
چون شکر گفتار خوبان
تک کلامی هست نرم
همزمان با آبی و سبز قلم جادوی عشق
سبز در صحرا دویده
دیده بینا می کنیم
برغروب غصه ها گلخنده رویانیم و بس
با سفیر مهـــــــــــــــــر و مه چون شعله غوغا می کنیم