- جوان و دین کلی مطلب - جــــــــــــــوان و دیـــــــــــــــــن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کشت در دشت هموار می روید و نه درسنگلاخ ؛ همین گونه حکمت در دل فروتن آباد و بارور می شود، نه در دل متکبّر سرکش . [امام کاظم علیه السلام]
3  جــــــــــــــوان و دیـــــــــــــــــن  4

راستی اسمت چیه ؟! تاحالا فکر کردی (چهارشنبه 87/9/20 :: ساعت 1:0 عصر )

گروهی تصور می کنند نامگذاری امری عادی و معمولی است ، و به هر نامی که بخواهند مانعی ندارد کودک رانامگذاری کنند،ولی اینطور نیست ،  نامگذاری امری بسیار مهم ، و دارای  اثر در مشاعر کودک ،و در آینده اوست ، به همین خاطر باب مفصلی در روایات اختصاص  به این معنا پیدا کرده .

ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی : زیبای، زشتی _ شخصیت
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    وابستگی داری هنوز یا وارسته ای (چهارشنبه 87/9/20 :: ساعت 12:56 عصر )

          از وابستگی تا وارستگی

    (( وابستگی )) و (( وارستگی )) در اخلاق و عرفان اسلامی مفهومی خاص دارند که باید هر کدام از آنها را یافت و شناخت تا بتوان در مسیر خودساز ی حرکت نمود و به گسستن زنجیر های اسارت های درونی و برونی توفیق حاصل کرد و از جان و روح تارهای تنیده  شده از خصال و صفات  مذموم  را فرویخت و از (( خودخواهی  ها )) رها گردیده و به ((خدا خواهی )) رسید .

    مرغ باغ ملکوتم  نیم از عالم خاک                   چند روزی قفسی ساختند اند از بدنم

    خرم آن روز که پرواز کنم تابر دوست             به هوای سر کویش پر وبالی بزنم   

    لطفا ادامه مطالب را بخوانید ...

    ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    اسمت چیه ؟! اه من (چهارشنبه 87/9/20 :: ساعت 12:53 عصر )

           خوش است خلوت اگر یار یار من باشد           زمشک چین سیه تر سنبلت بی

      نه من بسوزم و اوشمع انجمن باشد                      هزاران دل بقید کاکلت بی

      من آن نگین سلیمان بهیچ نستانم                    نباشد ناله ام را در دلت راه      

        که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد         زخارا سخت تر گویا دلت بی

      روا مدار خدایا که در حریم وصال

     مـــــــــــــو آن آزرده بی خانمانم                رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد

     موآن محنت نصیب سخت جانم                          هوای کوی تو از سر نمی رود آری 

     مو آن سرگشته خـــــارم در بیابان                        غریب را دل سرگشته با وطن باشد

     که هـــــــر بادی وزد پیشش دوانم



  • کلمات کلیدی : من و تو
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    اسمت چیه ؟! (چهارشنبه 87/9/20 :: ساعت 12:50 عصر )

                           مشخصات فردی                         

    پرسیدم اسمت چیه ؟                                    بدل درد غمت باقی هنوزم              

    او گفت («قال انا یوسف )» یوسف 90                           کسی واقف نبو از درد سوزم

    گفت یوسفم . از انجای که اگر کسی می خواهد                   نبو یک سو ته به گلشن

    با فردی رفیق شود باید خودشان را به یکدیگر معرفی              بسوز مو نبود کافر بروزم

    کنند با ایه ای از قران خودرا به معرفی کردم

    و(«  ءاتینا داوود زبورا ») اسراء 55و او فهمید که اسمم داوود است

    پرسیدم در این منزل کسی با شما زندگی می کند ؟

    جواب داد :(«و کلهم ءاتیه یوم القیامه فردا ») مریم 95

    و همگی روز رستاخیز تک و تنها نزد او حاضر می شوند.

    پرسیدم ازدواج کرده ای یا نه ؟

    او به من گفت : (« والله جعل لکم من انفسکم ازواجا و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفده و رزقکم من الطیبات ») نحل 72

    خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی قرار داد و از همسرانتان برای شما فرزند و نوه های به وجود آورد ؛ و از پاکیزه ها به شما روزی داد آیا به باطل ایمان می آورند ، و نعمت خدا را انکار می کنند؟!

    وای متوجه شدم که ایشون ازدواج کرده است .

    از اونجای که دیدم همسرشون اونجا نیست پرسیدم همسر شما کجاست ؟

    او خیلی آروم گفت: (« و اقص المدینه .... »)یس 20

    دورترین نقطه ی شهر .....

    فهمیدم که همسرش در دورترین نقطه ی شهر زندگی می کند.

    از روی کجکاوی پرسیدم که ایا به همسرتون محبت دارین ؟

    او گفت : و («جعل بینکم موده و رحمه ......... ») روم 21

    و قرداد خداوند میان شما مودت و رحمت را .....

    باز نتونستم آروم بنشینم از ایشون سئوال کردم فایده ازدواج چیه ؟

    اون یه لبخندی زد و گفت : (« لتسکنوا الیها ..... ») روم 21

    تا در کنار انان آرامش بگیرید .

    گفتم خوب حالا که اینطور است وظیفه مردان نسبت به همسرانشان چیه ؟

    او گفت :(« وعاشرو هن بالمعروف ......... ») نساء 19

    و با آنان بطور شایسته رفتار کنید .

    یه خورده با خودم کلنجار رفتم تا اینکه از ایشون پرسیدم ببخشید همسر را برایم معرفی می کنی؟

    ایشون یه خورده مکث کرد و بعد با آرامی جواب دادند :(« هن لباس لکم و انتم لباس لهن ..... ») بقره 187

    آناها لباس عفت شمایند و شما لباس عفت آنها هستید .

    گفتم یوسف منو ببخش میخواستم ببینم شما فرزندی هم دارین یا نه ؟

    یوسف گفت : (« من ذکر و انثی .... ») حجرات 13

    از مرد وزن

    متوجه شدم که دارای فرزند پسر و دختر ند.

    گفتم اقا یوسف فرزند دختر و پسر از کیست ؟

    یه پوز خندی زد گفت : (« یهب لمن یشاء اناثا و یهب لمن یشاء ...») شورا 49 به هرکه خداوند بخواهد دختر عطا می کند و به هرکه بخواهد پسر عطا می کند



  • کلمات کلیدی : من و تو
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    من و تو ما می شویم (چهارشنبه 87/9/20 :: ساعت 12:47 عصر )

                               من و تو ؛ ما می شویم چون اشک زیبا می شویم

    دست در دست صفا
     در سایه سار لطف حق

     با صبا خندیده و چون طور بر پا می شویم

     سبز سبز شعر هستیم
    و به دریای جنون 

     درد خود گم کرده و چون شور شیدا میشویم
    هموطن ای دوست ای مهربان اینک عطوفت رنگ سبز سوره هاست
    در حریم مهر تو خوبان ؛ سایه ی اسطوره هاست 

     دست سبز  مهر تو خود مرهم بیچارگی ست
    هر نگاه دیده ات هنگامه ی دلدادگی ست
    ما زدریاییم
    و دریا مامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن عشقی ست گرم

    دست ها سبز  است و سبزی های باغ عاطفه
    چون شکر گفتار خوبان
    تک کلامی  هست نرم
    همزمان با آبی و سبز قلم جادوی عشق
     سبز در صحرا دویده
    دیده بینا می کنیم

    برغروب غصه ها گلخنده رویانیم و بس
    با سفیر مهـــــــــــــــــر و مه چون شعله غوغا می کنیم



  • کلمات کلیدی : من و تو
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    شـــــــــــــــــــــــــــــــهر قرآن (چهارشنبه 87/9/20 :: ساعت 12:44 عصر )

    در به روی غصه با دست تبسم بسته شد

    ساقیان باده پیما غرق در رقص و سرور
    آیه های دیده بر دست تکلــــــــم بسته شد
    سپهری سبز در محراب دستت

    بهاران شاد از احساس هستت

    نگاه زندگی شیرین تر از شور

    رخ  آیینه ها را کرده مسرور
      قلم آبی نگار قصه ی طور 
      نی دلداده یی از بیشه ی شور
    دمادم زائر گفتار سبزت هوادار پیام پر رمزت
    صف اندیشه ها سبزینه بر دوش
    خواند زیر لب غمخانه مخدوش
    هزاران یاس محو پیشه ی توست
    نگاه خامه بر اندیشه ی توست

     ( یا بـــــــــــــقیه الله )

    چه خوش است صوت قران زتو دلربا شنیدن

    به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدند

    قال رسول الله (ص)
    ( اذا البست علیکم الفتن کقطع الیل المظلم فعلیکم بالقران )

    یامبر اکرم فرمودند :
    هنگامی که فتنه ها همچون پاره  های شب تار بر شما هجوم اورد در این هنگام بر شما باد تمسک به قران.{اصول کافی ج 2 صفحح 599}



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    شـــــــــــــــــــــــــــــــهر قرآن (چهارشنبه 87/9/20 :: ساعت 12:40 عصر )

    شـــــــــــــــــــــــــــــــهر قرآن

    وارد شهر زیبایی شدم ؛ که مردم به این شهر زیبا و خوب ((شهر قرآن)) می گفتند .

    انسان های با شرافت و کرامتی در این شهر بودند ؛ مردمی خوش لهجه و نیکوکار ؛ که دوستانه در کنار هم زندگی می کردند . سؤال کردم : چرا به این شهر ؛ شهر قرآن می گویند؟

    گفتند:

    چون مردم در این جا ؛ بیشتر با قرآن مانوس هستند.

    می گفتند : در این شهر مردی زندگی می کند که اکثر سخنان او با آیات قران است .

    با خود گفتم : فرصت را غنیمت شمرده تا قدری از چشمه سار زلال قرآن بهرمند شوم .

    از محل اقامت او جویا شدم ؛ منزلش را پیدا کردم .

    از باب (: یا ایها الذین امنوا لاتدخلو بیوتا غیر بیوتکم ......... )  نور ایه 27

    در خانه های غیر از خانه خودتات داخل نشوید ...

    دق الباب کردم ؛ درب باز شد ؛ چشمم به مردی افتاد که در سیمای او آثار سجود و بندگی حق به چشم می خورد . به یاد این آیه افتادم :

    {( سیماهم فی وجوههم من اثر السجود )} فتح 29

    شانه آن ها در صورتشان از اثر سجده نمایان است .

    سلام علیکم ؛ س : آیا اجازه می فرمایید خدمت برسیم ؟

    جواب دادند {( سلام علیکم طبتم فادخلو ها خالدین )}زمر 73

    سلام بر شما باد ...... داخل شوید ...

    پس اینکه نشستم در کنارش گفتم : از باب

    {(فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون )}انبیاء 7

    اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید .

    می خواهم سئوالاتی چند از شما داشته باشم ، در پاسخ خواسته ی ما دریغ نکردند و ما را در کنار چشمه سار زلال قران قرار دادند.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    د ر به در بنگاه های معاملاتی (پنج شنبه 87/9/14 :: ساعت 11:15 عصر )

    دربه در بنگاه های معاملاتی

    این رو یکی از دوستانم بنام ابراهیم نوشته

    به این فکر بودم که دو سه ماهی به مهلت تخلیه خونه ای که هستیم نمونده ،با خانوم مشورت کردم که پاشو بریم یه سری به این مشاور املاک ها بزنیم شاید خونه مناسب گیرمون بیاد اما چشتون روز بد نبیه مشاوراملاک نگو ، بگو سر گردنه که هر کی بیاد باید یه چیزی هم دستی بده بعد بره بیرون ؛ بگذریم برم سر اصل مطلب از خونه که اومدم بیرون تو ذهنم به حرفهای جناب وزیر مسکن فکر می کردم که چند روز پیش از تلویزیون در رابطه با افت شدید اجاره بهای خونه ها صحبت می کرد و این که دولت به منظور ساخت مسکن برای اقشار مستضعف منابع مالی را در سال 86 به نسبت سال قبل 3 برابر نموده و در تلاش است با قیمت مسکن از هزینه ها  ، قیمت مسکن را متعادل نماید ، همین جور که راه می رفتیم و من هم با خودم فکر می کردم یهو صدای خانومم که می گفت کجا میری  رسیدیم ، من با صدای خانومم به خودم اومدم گفتم ، ها ها چی شده گفت : بابا چیزی نشده خواستم بهت بگم داریم مشاوراملاکی رو رد می شیم ؛ گفتم اها ممنون؛ خب بفرما ، سلام کردیم ، داخل مشاور املاکی شدیم ؛ اقای که پشت میز نشسته بود آروم سیگارو گذاشت جاسیگاری و بلند شد خیلی اروم گفت : ببخشید می تونم کمکتون کنم ، گفتم انشاء الله که بتونین کمکمون کنید! ،

    بعد از این که نشستیم گفتم ببخشید آقا می تونم بپرسم خونه اجاره یا رهن الان دارین یا نه !؟

    یه لبخندی زد گفت : شما اولین نفری نیستید که امروز به بنگاه ما اومدید و مطمانم  آخریش هم نیستین ! ؛ گفتم چطور مگه ، گفت ای آقا خونه کجا بود با این وضعیت تورم و گرونی مگه میشه خونه گیر آورد ؛ بعد سیگارو گرفت میان دوتا لبشو ؛ تکیه داد به میزش و گفت : الان خدمتون عرض می کنم چه خبره ، ببین آقا جون الان دور دور پولدارا و سرمایه داراست اونای که پول دارن زندگی می کنند اونای که ندارند هروز خدا همینجور دربه در بنگاها و مشاورین املاک شهر سرگردانند که شاید یه خونه بتونند گیر بیاورند و بتونند با حقوق چندر قاضشون اجارش بکنند و توش بیتوته کنند ؛ و بعد دفتری رومیزش بود دفتر برداشت آروم آروم ورق می زد همینجور اجاره و رهن ؛ خونه های که بود رو می گفت ، یه زیر زمین هست 35 متر؛ یک ملیون 400 هزار تومان پول پیش و اجاره ماهانه 65000 هزار تومان گفتم لابد باید شبا پاهاشونو دراز بکنند بیرون دیگه   بعد ادامه داد یه آپارتمان طبقه چهارم 4 ملیون پیش اجاره ماهانه 45 هزار تومان ، و اخرین خونه یک ملیون اجاره ماهانه 150000 تومان اجاره .

    همین که این مورد آخر گفت : با خانومم مشورت کردم گفتم شاید تونستیم صاحب خونه راضی بکنیم یه خورده پول پیش اضافه بدیم و بتونیم اونو اجارش کنیم ؛ اقای ذالفقاری همون بنگاهیه رو عرض می کنم گقت چیکار کنم بریم خونه رو ببینیم گفتم پس بی زحمت یه هماهنگی بکن بعد بریم ، گوشی رو برداشت ، یه خورده مکث کرد بعد گفت الو الو الو ببخشید منزل  آقای حیدری ؟!

    اگه اجازه بدین می خواهیم در رابطه با خونه خدمت برسیم ، رهن نمیشه ! چرا آخه اینا آدمای خوبین ، میگن اگه اجازه بدین بیایندحضوری باهاتون صحبت کنند ، نا خدا گاه گوشی رو گذاشت گفت مثل اینکه دوست ندارن خونه رو رهن بدن گفتم باشه ، تو همین لحظه به یاد حرف استادم افتادم که می گفت : ماها داریم زنده مانی میکنیم نه زندگانی چون این زندگانی نیست که ماها داریم ، از فرط ناراحتی گفتم ، منظور آقا اینه که بیاییم ماهانه یه 150000 هزار تومان حقوقی که میگیریم مستقیم بریزیم به حساب صاحب خونه ها ،پس خانواده ماها چی مصرف بکنند هرچی اصلا نخورند گناه سرمایدارا چیه ، گناه پولدارا چیه ، خونه خودشونه، عشقشون میکشه به هر قیمیتی رهن یا اجاره بدن این مشکل مشکل ادمای بی بضاعت مسضعف جامعه است ، مشکا اونا که نیست ........ این حقیقت ادامه دارد .

          



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    مادر واژه بی پایان (پنج شنبه 87/9/14 :: ساعت 10:58 عصر )

    پروردگارا

                                  آرامش و پذیرشی به من عطا کن

                         تا بپذیرم آنچه که توان تغییرش را ندارم

    شهامتی عطا کن تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم

           و بینش و درایتی به من ده

                                                     تا تفاوت میان این دو را نیز درک کنم

    و مادر واژه بی پایان عشق  ؛            مادر یعنی تفسیر انا اعطیناک الکوثر

    مادر یعنی تمام  هستی بسته به وجود مادر

               مادرم :

    هستی ،من ز هستی تو  نشات گرفته

                    تا هستم و تو هستی مادرم دوستت دارم 

    مادرم خواستم برایت بنویسم ولی تمام بهترین گلواژه های کلامم رو خواستم بیان کنم دیدم با هیچ کلمه ی نمی شود مقام مادر را توصیف کرد

    همین جور که با خودم درگیر بودم نا خداگاه یاد حدیثی از حضرت رسول افتادم : که فرموده بودند

                                      الجنه تحت اقدام الامهات « میزان الحکمه»

                                             بهشت زیر پای مادران هست

    تازه وقتی این حدیث را که خوندم تازه متو جه حرفهای مادرم شدم

    مادرم یادت هست پدرم

    از سختی های تو در  موقع حمل و وضع حمل می گفت ؛ اما تو فورا بدون اینکه حرفهای پدرم تمام بشود می گفتین نه اینطور نیست برا اینکه فرزندانم پاره تن و جیگر گوشه من هستند

    تازه متوجه شدم مادرم

    نباید حتی یک اف به تو گفت چرا که دعای مادر اکسیر شفابخش و خوشبختی در دنیا و مایه نجات در آخرت هست

    مادرم دسهای زیبایت را یک بار دیگر بلند کن و برا من دعا کن .

    مادرم در این مدتی که از پیش ما رفتی غم هایم دو صد چندان شده اما خودت امر به صبوری می کردی و منهم صابر شدم

    مادرم دیده گانم بسوی دستان پر مهر و محبت تو به  انتظار نشسته

                        قلب پر از آشوبم برای رسیدن به تو تا ب و توان از کف داده

    مادرم میشود باز برایم همچون دوران طفولیتم قصه ببگی       

                           مادرم ای همه امیدم ای همه وجودم  دوستت دارم



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    مادر واژه بی پایان (پنج شنبه 87/9/14 :: ساعت 10:58 عصر )

    قال رسول الله (ص) :  الجنه تحت اقدام الامهات     «میزان الاحکمه»

    به بهانه روز مقدس مادر

    نقش مادر در تربیت فرزند

    فرزند یا حاصل وجود مادر

    کلمه  ام  که در قرآن و روایات  به طور فراوان ذکر شده ، به معنای ریشه و سرچشمه است ، و به خاطر این که کودک حداقل  شش ماه و حداکثر نه ماه در رحم زن است ، و با تمام  قوا جسم و روح خود را از مایه های وجود زن میگیرد ، و به طور دائم از کارگاه جسم و اعصاب و جان زن تغذیه می کند ، از وجود او نسبت به کودک تعبیر  به ام شده است .

    در حقیقت مادر اصل ریشه و سرچشمه وجود کودک است و کودک ،انعکاسی از واقعیات جسمی و روحی مادر ، و میوه ای از آن شجره مبارکه است همه ما می دانیم که اقامت نطفه در صلب پدر ، بسیار اندک ، ولی در رحم مادر نزدیک به دویست و هفتاد روز مهمان است .

    روی این حساب تمام یا اغلب گیرندگی و اثر پذیری او از مادر است ، و به همین علت حسابی که اسلام برای مادر باز کرده برای غیر او باز نکرده است .

    آثار وجودی مادر از جسم و روان ، در وجود کودک ظهور می کند و طفل در اکثر اطوار و برنامه ها ی حیاتش خوداگاه ، یا ناخوداگاه بر طینت مادر می طند.

    دختر قبل از اینکه ازدواج کند باید توجه داشته باشدف یا به او توجه بدهند که مادر فرداست ، و مادر فردا باید از امروز در غذا در رفت آمد ها و معاشرت ، برخورد ، تربیت ، ادبی و ایمان دقت کند ،، تا موجد و مولد نسلی پاک و سالم و با ارزش و مودب به ادب باشد


  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

       1   2      >

    »» منوها
    [ RSS ]
    [ Atom ]
    [خانه]
    [درباره من]
    [ارتباط با من]
    [پارسی بلاگ]
    بازدید امروز: 7
    بازدید دیروز: 15
    مجموع بازدیدها: 51476
     

    »» درباره خودم
    جــــــــــــــوان و دیـــــــــــــــــن
    الف حکیمی فر
    متولد 1361 در بیجار روستای چپقلو / کارشناس رشته معارف / روزنامه نگار و خبر نگار باشگاه خبر نگاران جوان / گاهی اوقات تنها به این دلیل می نویسم ، تا دیگران را قابل تحمل تر کنم .وقایع عصر حاضر هریک به مثابه آزمایشی هستند که موجب سر افرازی یا سر شکستگی ما در مقابل آیندگان خواهند بود
     

    »» پیوندهای روزانه
     

    »»دسته بندی یادداشت ها
     

    »» آرشیو نوشته های قبلی
     

    »» لوگوی خودم
     

    آمار وبلاگ

    تعداد بازدیدهای این وبلاگ:

    خدمات وبلاگ نویسان

    »» اشتراک در وبلاک
     
     

    »» دوستان من
     

    »» لوگوی دوستان من
     

    »» وضعیت من در یاهو
     


    بهترین و جدیدترین کد های جاوا

    »» آهنگ وبلاگ
     



    * نام و نام خانوادگی :
    آدرس وب سایت :
    * آدرس ایمیل:
    سن :
    شهر :
    تلفن :
    آدرس :
    نحوه تماس با شما: تلفن: آدرس ایمیل
    نحوه آشنایی شما با ما:
    موضوع پیام:
    *پیام: