- الف حکیمی فر - جــــــــــــــوان و دیـــــــــــــــــن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش برای آنکه بدان عمل می کند، مایه رشد است . [امام علی علیه السلام]
3  جــــــــــــــوان و دیـــــــــــــــــن  4

تولد مسیح / امشب از ما عیدی بگیرید (چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 11:41 عصر )

 

 

 "نحوه تولد ایشان"ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    عیدونه //معجزات مسیح (چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 11:37 عصر )

     

     

     معجزات حضرت عیسیادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    به بهونه عید ی بگیرید کریسمس مبارک (چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 12:41 صبح )

     

    حواریون چه کسانی هستند؟

    در قرآن مجید پنج بار از حواریون حضرت مسیح علیه السلام یاد شده، که دو مرتبه آن در سوره صف است. این تعبیر اشاره به دوازده نفر از یاران خاص حضرت مسیح است، که نام آنها در انجیل های کنونی (انجیل متی و لوقا باب6) ذکر شده، این واژه از ماده"حور" به معنی شستن و سفید کردن است، و چون آنها قلبی پاک و روحی با صفا داشتند و در شستشوی روح و جان خود و دیگران تلاش و کوشش می کردند، این واژه بر آنها اطلاق شده است.

    در بعضی از روایات آمده که حضرت عیسی (ع) هر یک از آنها را به عنوان نماینده خود به یکی از مناطق مختلف جهان فرستاد، آنها افرادی مخلص، ایثارگر، مجاهد و مبارز بودند و شدیدا به حضرت عیسی (ع) عشق می ورزیدند

     



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    آیه مباهله (دوشنبه 87/10/2 :: ساعت 10:17 عصر )

    آیه مباهله
    (فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم‏نبتهل فنجعل لعنه الله على الکاذبین)(آل عمران: 61).
    «هرکس با تو پس از آن که آگاه شدى، به مجادله برخیزد، بگوبیایید تا بخوانیم فرزندان خود و فرزندان شما را، زنان خود وزنان شما را، و جانهاى خود و جانهاى شما را و لعنت‏خدا بر گروه‏دروغگو بفرستیم‏» .
    مفسران مى‏نویسند: پیامبر اسلام(ص)به موازات مکاتبه با سران‏دول جهان، و مراکز مذهبى نامه‏اى به اسقف نجران «ابوحارثه‏»نوشت و طى آن نامه ساکنان «نجران‏» را به آئین اسلام دعوت نموداینک مضمون نامه آن حضرت:
    «به نام خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب(این نامه‏اى است)ازمحمد پیامبر و رسول خدا به اسقف نجران خداى ابراهیم و اسحاق ویعقوب و احمد را ستایش مى‏کنم و شماها را از پرستش بندگان به‏پرستش خدا دعوت مى‏نمایم، شما را دعوت مى‏کنم که از ولایت‏بندگان‏خدا خارج شوید و در ولایت‏خداوند وارد آئید، و اگر دعوت مرانپذیرفتید(لااقل)باید به حکومت اسلامى مالیات(جزیه)بپردازید(که‏در برابر این مبلغ جزئى از جان و مال شما دفاع مى‏کند)و در غیراین صورت به شما اعلام خطر مى‏شود» .
    و برخى از مصادر تاریخى شیعه اضافه مى‏کند: پیامبر آیه مربوط به اهل کتاب را که در آن همگى به پرستش خداى یگانه دعوت‏شده‏اند، نیز نوشت.
    نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه پیامبر را به‏«اسقف‏» دادند، وى نامه را با دقت هرچه تمامتر خوانده و براى‏تصمیم شورائى مرکب از شخصیتهاى بارز مذهبى و غیر مذهبى تشکیل‏داد، یکى از افراد طرف مشورت «شرحبیل‏» بود که به عقل و درایت‏و کاردانى معروفیت کامل داشت، وى در پاسخ اسقف چنین اظهارنمود، اطلاعات من در مسائل مذهبى بسیار ناچیز است، بنابراین من‏حق اظهار نظر ندارم و اگر در غیر این موضوع با من وارد شورمى‏شدید، من مى‏توانستم راه‏حلهائى در اختیار شما بگذارم.
    ولى ناچارم مطلبى را تذکر دهم و آن این که: ما کرارا ازپیشوایان مذهبى خود شنیده‏ایم: روزى منصب نبوت از نسل «اسحاق‏»به فرزندان «اسماعیل‏» انتقال خواهد یافت. و هیچ بعید نیست که‏«محمد» که از اولاد اسماعیل است، همان پیامبر موعود باشد.
    شورى نظر داد که گروهى به عنوان «هیئتى از نجران‏» به مدینه‏برود، تا از نزدیک با محمد(ص)تماس گرفته و دلائل نبوت او رابررسى کنند.
    شصت تن از زبده‏ترین و داناترین مردم نجران انتخاب شدند و درراس آنان سه پیشواى مذهبى بود این سه تن عبارت بودند از: 
    - «ابوحارثه بن علقمه‏» که اسقف اعظم نجران که نماینده‏رسمى کلیساهاى روم در حجاز بود. 
    - «عبدالمسیح‏» رئیس هیئت و به عقل و تدبیر و کاردانى‏معروف بود.
    3 - «ایهم‏» که فرد کهنسال و شخصیت محترم ملت نجران به‏شمار مى‏رفت .
    هیئت نجران، طرف عصر درحالى که لباسهاى تجملى ابریشمى بر تن‏و انگشترهاى طلا بر دست و صلیبها بر گردن داشتند، وارد مسجد شده‏به پیامبر سلام کردند، ولى وضع زننده و نامناسب آنان آنهم درمسجد، پیامبر را سخت ناراحت نمود. احساس کردند که از آنان‏ناراحت‏شده است، اما علت ناراحتى را ندانستند، فورا با عثمان‏بن عفان و عبدالرحمان بن عوف که سابقه آشنائى با آنان داشتند،تماس گرفتند و جریان را به آنها گفتند آنان اظهار داشتند که حل‏این گره به دست على بن ابى طالب(ع)است، آنان به امیرمومنان‏مراجعه کردند على(ع)در پاسخ آنها چنین گفت: شما باید لباسهاى‏خود را تغییر دهید، و با وضع ساده، بدون زر و زیور به حضورحضرت بیائید. در این صورت مورد احترام و تکریم قرار خواهیدگرفت‏» .
    نمایندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا، شرفیاب محضرپیامبر شده و سلام کردند، پیامبر با احترام خاص پاسخ سلام آنان‏را داد، و برخى از هدایائى را که براى وى آورده بودند، پذیرفت.
    نمایندگان پیش از آن که وارد مذاکره شوند، اظهار کردند که‏وقت نماز آنان رسیده است، پیامبر اجازه داد که نمازهاى خود رادر مسجد مدینه درحالى که رو به مشرق ایستاده بودند، بخوانند.
    سیره‏نویس معروف «برهان الدین حلبى‏» مى‏نویسد: پیامبر به آنان گفت من شما را به آئین توحید و پرستش خداى یگانه، و تسلیم در برابر اوامر او دعوت مى‏کنم، سپس آیاتى چنداز قرآن براى آنان خواند.
    آنان در پاسخ گفتند: اگر مقصود از اسلام ایمان به خداى یگانه‏است، ما قبلا به او ایمان آورده و به احکام وى عمل مى‏نمائیم.
    پیامبر در پاسخ آنان گفت: اسلام علائمى دارد چگونه مى‏گوییدخداى یگانه را پرستش مى‏کنید درصورتى که شماها صلیب را مى‏پرستیدو از خوردن گوشت‏خوک پرهیز نمى‏کنید و مسیح را فرزند خدامى‏دانید.
    نمایندگان نجران گفتند: آرى او فرزند خداست زیرا مادر اومریم، بدون نزدیکى با کسى، او را به دنیا آورد، ناچار باید اوفرزند خدا باشد در این موقع فرشته وحى بر پیامبر نازل شد و این‏آیه را آورد:
    (ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن‏فیکون)(آل عمران: 59).
    تولد عیسى از مادر بدون آن که کسى با او نزدیکى کند، نزد خداهمچون آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجودباش او هم فورا موجود شد(بنابراین ولادت مسیح بدون پدر دلیل برالوهیت او نیست).
    مسیحیان نجران در مقابل منطق وحى ناگزیر شدند راه مجادله درپیش گیرند و پیشنهاد مباهله داده‏اند، در آن موقع پیک الهى نازل‏شد پیامبر را نیز به مباهله مامور ساخت، طرفین به فیصله دادن‏مساله از طریق مباهله آماده شدند و قرار شد فردا همگى براى‏مباهله حاضر و آماده شوند.
    وقت مباهله فرا رسید و قرار بود که مباهله در نقطه خارج ازشهر مدینه در دامنه صحرا انجام گیرد پیامبر از میان مسلمانان وبستگان زیاد فقط چهار نفر را براى مباهله برگزید و این چهار تن‏جز على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام کسى دیگر نبود.
    سران هیئت نمایندگى نجران با یکدیگر گفتگو مى‏کردند و مى‏گفتنداگر محمد با شکوه مادى به میدان مباهله وارد شود، اعتمادى به‏ادعاى او نیست، و اگر به وضع ساده همراه عزیزانش گام در صحراى‏مباهله بگذارد، عمل او گواه بر اعتماد او به نبوت خویش است تاآنجا که عزیزان خود را به میدان مباهله آورده است، هنوز در این‏گفتگو بودند که چهره‏هاى معصومى براى آنان آشکار گشت همگى باهم‏گفتند این مرد به دعوت خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرددروغگو یا شاک عزیزان خود را در معرض بلاى آسمانى قرار نمى‏دهد ولذا با دیدن این وضع وارد شور شدند و از مباهله منصرف گشتندقرار شد هر سال مبلغى به عنوان جزیه(مالیات سرانه)بپردازند ودر برابر آن حکومت اسلامى از مال و جان آنان دفاع کنند.
    عائشه مى‏گوید: روز مباهله پیامبر اسلام چهارتن همراهان خود رازیر چادر مشکى رنگى، وارد کرد و این آیه را تلاوت نمود: (انمایرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)زمخشرى‏پس از بیان نکات آیه مباهله در پایان بحث مى‏نویسد: سرگذشت‏مباهله و مفاد این آیه بزرگترین گواه بر فضیلت اصحاب کساء است‏و سندى زنده بر حقانیت آئین اسلام مى‏باشد.
    داستان مباهله بزرگترین سند فضیلت‏براى اهل پیامبر است زیراالفاظ و مفردات آیه حاکى است که همراهان پیامبر در چه پایه‏اى‏از فضیلت قرار داشتند، زیرا پیامبر در این آیه، علاوه بر این که‏حسن و حسین علیهما السلام را فرزندان خود، و فاطمه(س)را یگانه‏زن منتسب به خاندان خویش مى‏خواند، از شخص على(ع)به عنوان‏«انفسنا» تعبیر مى‏کند و آن شخصیت عظیم جهان انسانى را به‏منزله جان پیامبر مى‏داند، فضیلتى بالاتر از این که یک شخص ازنظر معنویت و فضیلت‏به پایه‏اى برسد که خداوند بزرگ او را به‏منزله جان و روح پیامبر بخواند. آیا این آیه گواه برترى امیرمومنان بر تمام مسلمانان جهان نیست؟
    از روایاتى که از پیشوایان مذهبى ما وارد شده است، استفاده مى‏شود که موضوع مباهله اختصاص به پیامبر نداشته و هر فردمسلمانى در مسائل مذهبى مى‏تواند با مخالفان خود به مباهله‏برخیزد و شیوه مباهله و دعاى آن در کتابهاى حدیث وارد شده براى‏اطلاع بیشتر به کتاب «نورالثقلین‏» مراجعه بفرمائید.
    در رساله حضرت استاد علامه طباطبائى(ره)چنین مى‏خوانیم:
    مباهله یکى از معجزات باقى اسلام است و هر فرد با ایمانى به‏پیروى از نخستین پیشواى اسلام، مى‏تواند در راه اثبات حقیقتى ازحقائق اسلام با مخالفان خود به مباهله بپردازد و از خداوند جهان‏درخواست کند که طرف مخالف، را کیفر بدهد و محکوم سازد  . در اینجا تذکر چند نکته‏ لازم است:
    گذشته بر این که تمام مفسران و دانشمندان شیعه، موضوع مباهله‏را در کتابهاى خود آورده‏اند از میان علماء و دانشمندان اهل‏تسنن شصت نفر در کتابهاى خود پیرامون این سرگذشت‏سخنانى‏گفته‏اند و نکاتى یادآور شده‏اند که برخى را یادآور مى‏شویم:
    1 - مسلم بن حجاج در صحیح خود که دومین صحیح از صحاح ششگانه‏است، مى‏نویسد:
    «معاویه به سعد وقاص گفت: چرا على(ع)را سب نمى‏کنى؟ جواب‏داد: به خاطر سه خصلتى که على(ع)داشت و من آرزو مى‏کنم که یکى‏از آنها را دارا بودم. او پس از سخنانى مى‏گوید: هنگامى که آیه‏مباهله نازل گردید پیامبر على(ع)و فاطمه و حسنین علیهم السلام‏را خواست وقتى همگى جمع شدند، پیامبر گفت: «اللهم هولاءاهلى‏» آنان اهل بیت من هستند  . 
    2 - حاکم نیشابورى در مستدرک خود مى‏گوید:
    «اخبار متواتر از ابن عباس و غیره رسیده است که پیامبر دست‏على و حسنین علیهم السلام را گرفت و فاطمه(س)را پشت‏سر قرار دادو رو به هیئت نمایندگى نجران کرد و گفت: «هولاء ابنائنا وانفسنا و نسائنا فهلموا انفسکم و ابنائکم و نسائکم ثم نبتهل‏فنجعل لعنه‏الله على الکاذبین‏» .
    «اینان فرزندان ما و زنان و جانهاى ما هستند شما نیزبرخیزید همانند آنها را بیاورید تا مباهله کنیم و لعنت‏خدا رابر گروه دروغگویان بفرستیم‏»  .
    3 - ثعلبى در تفسیر خود مى‏نویسد:
    «هنگامى که پیامبر وارد صحنه مباهله شد، حسین(ع)را درآغوش‏داشت و دست‏حسن(ع)را گرفته بود و دخت گرامى او فاطمه(س)پشت‏سرپیامبر و على(ع)نیز پشت‏سر فاطمه گام برمى‏داشتند در این موقع‏اسقف نجران گفت: «یا معشر النصارى انى لارى وجوها لو سالواالله ان یزیل جبلا من مکانه لازاله فلا تبتهلوا فتهلکوا» .
    «همکیشان من، من چهره‏هاى معصومى را مشاهده مى‏کنم که اگر ازخداوند بخواهند که کوهى را از بیخ بکند، خدا دعاى آنان رامستجاب مى‏کند، هرگز مباهله نکنید زیرا نابود مى‏شوید». 

    4 - زمخشرى در کشاف پس از نقل جمله‏هایى که از ثعلبى نقل‏کردیم، مى‏گوید:
    «اسقف نجران افزود: به خدائى که جان من در دست او است،نابودى اهل نجران نزدیک شده است. اگر مباهله کنید لباس انسانیت‏از بدن شما کنده مى‏شود و به صورت حیوانات مسخ شده در مى‏آئید وصحرا براى شما کانونى از آتش خداوند که ریشه مسیحیان نجران رامى‏کند»  .5 - ابن حجر از محدث معروف دارقطنى نقل مى‏کند که امیرمومنان‏روز شوراى عمر، براى برترى خود بر اعضاء شورى با آیه مباهله‏احتجاج کرد و گفت: آیا در میان شما کسى هست که پیوند خویشاوندى‏وى با پیامبر از من نزدیک‏تر باشد، او را جان و نفس خود وفرزندان او را فرزندان خود و زن او را زنان خود معرفى کند؟ همه‏اعضاء شورى به تصدیق على برخاسته و گفتند: نه هرگز جز تو کسى‏را به این خصوصیت‏سراغ نداریم



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    مباهله اثبات حقانیت اهل بیت (دوشنبه 87/10/2 :: ساعت 10:13 عصر )

    «همانا مثل خلقت عیسی از جانب خداوند همانند خلقت آدم ابوالبشر است که خدا او را از خاک بساخت، سپس بدان خاک گفت بشری به حد کمال باش. هماندم چنان گشت. سخن حق همانست که از جانب خداوند به تو رسید مبادا که هیچ‌گاه در آن شک و ریب‌ کنی. پس هر کس با تو در مقام مجادله برآید بعد از آگاهی تو به او بگو بیایید ما و شما فرزندان و زنانمان را بخوانیم و در دعا و التجا به درگاه خدا اصرار کنیم تا دروغگو و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم. این داستان به حقیقت سخن حق است و جز آن خدای یکتا خدای نیست و خداست که بر همه کار توانا و به همه حقایق داناست. (سوره آل‌ عمران، 59-61)

    پذیرش ادیان و قبول اندیشه الهی به عنوان آنچه که آدمی را از سردر گمی‌های پیچ‌درپیچ زندگی می‌رهاند و به سوی آگاهی رهایی بخش رهنمون می‌کند هیچ‌گاه از سوی پیامبران و امامان و نایبان آن‌ها به اجبار نبوده است و انتخاب زندگی در روشنی و سفیدی و یا در وجه مقابل آن تاریکی و ظلمت به انتخاب خود انسان وابسته است. اینگونه است که مسئولیت تمامی اعمال آدمی و چگونگی حیات آینده را مستقیماً خود فرد مشخص کرده و دورنمای لحظات آینده برای هر کسی از چگونگی رفتارها و ایده آلهایش در زمان حال مشخص می‌‌شود.

    در پذیرش عقاید دینی آدمیان هیچ‌گاه به تقلید و پذیرش بدون قید و شرط تشویق نشده بلکه همواره خطاب رسولان الهی به مردم برای اینکه راه و رسم پیشین زندگی‌شان را تغییر دهند و پا در مسیر بهتر و متعالی‌تری بگذارند رجوع به عقل و دلشان است، یعنی دو ابزاری که صدای بیدار و آگاهی درون صادق انسان به حساب آمده که اگر ابراز وجودشان محدود به نیازهای گذرای آدمی نگردد می‌توانند حرکت آدمی را در جهت درست تا رسیدن به مقصد هدایت کنند که عبور از دقایق ناپایدار زندگی و رسیدن به نهایتی هر چند اندک برای انسان ارمغان آورنده آرامشی ماندگار است.

    با نگاه و تعمق به تاریخ حیات انسان‌ها و نخستین اندیشه‌ورزی‌های ابتدایی‌شان می‌توان به روشنی دریافت که انسان از زمانی که چشم به روی جهان گوناگونی‌ها می‌گشاید و سعی می‌کند تا حضور خودش را به اثبات و نیازهای زندگی‌اش را مرتفع کند هیچ‌گاه خودش را تنها و محصور نمی‌داند بلکه به شکلی ذاتی خویشتن را وابسته به نیرویی مافوق تصور همه چیز می‌داند که بی‌اختیار به او وابسته است و بودنش را در پرتو اشارات نادیدنی او درک می‌کند که به سوی کمال در حرکتی مداوم است و عقل و دل آدمی هم وجود این ذات بی‌منتها را مدام به انسان یادآوری می‌کنند.

    با این بیان شاید تصور شود که عقل و دل آدمی همیشه با هم و در جهت عمق بخشیدن نگاهش به زندگی همسو هستند، اما در گستره اندیشه ورزی و دین‌مداری انسان‌ها نزاع عقل و دل خود حکایت گفتنی دارد و اینکه گاه حقایق به نفع عقل و گاه به سود دل مصادره می‌شوند و در نهایت آنچه در پرده مخفی می‌ماند تشخیص درستی از نادرستی است.

    یکی از اموری که رسولان الهی همواره مردم را به آن دعوت کرده‌اند بیداری عقل و دلشان از خواب غفلت است که بتوانند در بحبوحه شک و تردیدها حقیقت را تشخیص دهند و از پیمودن راه درست منحرف نگردند. این امر به ویژه در زمان حیات و حضور رسولان الهی در میان مردم اهمیت بیشتری می‌یافت چرا که جامعه اسلامی در مراحل اولیه شکل‌گیری قرار داشت و دشمنی‌ها هم برای ضربه‌زدن به ارکان و مبانی آن بیشتر احساس می‌‌شد.

    واقعه مباهله هم در زمانی به وقوع پیوست که نبی‌اکرم در مدینه به تبلیغ دین اسلام و عرضه آیات الهی می‌پرداختند تا اصول و مبانی دینی را با تلاش‌های مستمرشان بنا نهند که کامل‌تر از ادیان پیشین می‌خواست سعادت دنیوی و اخروی انسان‌ها را تضمین کند به شرط آنکه مردم با بهره‌گیری از قوه تشخیص عقل و دلشان حقیقت و درستی را تشخیص داده و دستورهای الهی آن را اجرا کنند و نزاع دیرین عقل و دل باعث قربانی شدن حقیقت به پای اهداف ناپایدار زندگی دنیا نگردد که این امر به درایت و ایمان قاطع و صیقل خورده رسول خدا به مانند بسیاری امور دیگر که دشمنان اساس دین خدا را مورد شک و تردید قرار می‌دادند متحقق گشت و حقانیت دین الهی و رسول خدا و خاندان پاکش بیش از پیش بر مردم آشکار گشت.

    معنای مباهله

    مباهله به معنای رهاکردن و قید و بند چیزی را برداشتن است، همان طور که ابتهال در دعا یعنی تضرع و زاری به درگاه باریتعالی و واگذاری امور به او تا خود هر طور که صلاح می‌داند به کارها سر و سامان دهد. مفهوم متداول مباهله به معنای نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است و اینکه وقتی در بیان حقیقت مسأله‌ای از دین، عقل و استدلال و آیات روشن الهی کارگر نمی‌افتد دو گروهی که هر کدام نظر خود را دارند در محلی جمع می‌شوند و به درگاه خداوند دعا و تضرع می‌کنند تا خود حقیقت را آشکار و دروغگویان را رسوا سازد و مجازات کند.

    اصل ماجرا

    در واقعه مباهله هم که قبلاً در میان عرب سابقه نداشت و با به وقوع پیوستن آن ایمان و صدق دعوت پیامبر(ص) بر همگان آشکار گشت و پیامبر(ص) به وسیله آن خاصان و نزدیکان خود را که نگاهدارنده دین الهی بودند به مردم شناساند، هیئتی از مسیحیان نجران به اتفاق چند نفر از روسا و بزرگان خود به نمایندگی برای گفتگو به نزد رسول الله آمدند تا درباره دعوت پیامبر(ص) آگاهی یافته و سؤالات خود که اساسی‌ترین‌شان درباره جایگاه حضرت عیسی بود را با ایشان در میان گذاشته و پاسخی لازم و قانع‌کننده را دریافت کنند، اما وقتی پیامبر(ص) با منطق و استدلال و بیان آیات الهی چگونگی دعوت و رسالت خویش را بر آن‌ها عرضه و دیدگاه صحیح و به حق را درباره ابعاد وجودی حضرت عیسی بر ایشان بیان کرد، مسیحیان نپذیرفته و بدون هیچ دلیل قانع کننده‌ای بر حرف خویش پافشاری کرده و راه لجبازی را در پیش گرفتند. رسول خدا از آن‌ها خواست تا به مانند خود ایشان فرزندان و زنان و نفوس‌شان را در محلی گرد هم آورند و در آنجا در مقابل همگان از خداوند بخواهند تا حقیقت را روشن نموده و دروغگویان را به عذاب برساند. در روز موعود پیامبر(ص) تنها با اهل‌بیت خود علی (علیه‌السلام) و فاطمه (س) و حسنین بدون اینکه جمعیت را همراه خود کنند در محل مقرر حضور پیدا کردند. مسیحیان که از پیش قرار گذاشته بودند که اگر پیامبر(ص) با جمعیتی بزرگ و سر و صدا پا به عرصه مباهله نهادند به هیچ عنوان عقب‌نشینی نکرده و مبارزه کنند وقتی آرامش و قاطعیت رسول خدا که تنها به همراه اهل‌بیتش به سراغ آن‌ها آمده بود مشاهده کردند مباهله نکردند و راه مصالحه در پیش گرفته و به شرایط ذمه تن در دادند. این‌گونه شد که پیامبر(ص) به مانند بسیار صحنه‌های دیگر مواجه‌شان با شکاکان پیروز شدند و ثمره آن را برای همیشه برای اسلام و پیروان آن باقی گذاشتند.

    مسیحیان نجران از رسول ‌الله چه پرسیدند؟ و پاسخ پیامبر(ص)

    مسیحیان نجران با دو پرسش اساسی به نزد پیامبر(ص) آمدند و آن اینکه رسول خدا آن‌ها را به چه چیز دعوت می‌کند؟ و اصرار بر اینکه عیسی (علیه‌السلام) چون از پدری زاده نشده دارای مقام الوهیت و ویژگی‌ فوق بشری و به تعبیر آن‌ها فرزند خداست. رسول ‌الله در پاسخ  مسیحیان آن‌ها را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد و اینکه ایشان رسالت دارند مردم را از پرستش بت‌ها بر حذر داشته و به سوی پروردگار عالمیان فراخوانند و اینکه عیسی (علیه‌السلام) هم بنده‌ای از بندگان خداست و حالات بشری داشته و نباید صفت الوهیت و فرزند خدا بودن را برای ایشان قائل شد.

    همان گونه که خداوند در آیه 59 سوره آل عمران صراحتاً به این امر اشاره کرده و هیچ‌گونه شک و تردید را در آن جایز ندانسته و به عنوان مثال در همین آیه به آدم ابوالبشر اشاره شده که تنها به اراده پروردگار و بدون هیچ پدر و مادری از خاک حیات یافت و اگر این امر دلیل بر الوهیت و مقامی مافوق بشری بود به حتم آدم ابوالبشر بر عیسی (علیه‌السلام) اولی‌تر بود که هیچ‌گاه این‌گونه نشد و به او مقام الوهیت تعلق نگرفت.

    تأثیرات خارجی مباهله

    وقتی پیامبر(ص) خدا با توکل به ایمان ناب و استوارشان تنها با چهار نفر از خاصان ونزدیکانشان در مقابل دیدگان همه مباهله را پذیرفتند بیش از پیش حقانیت دین اسلام  در دعوت به پرستش خدای یکتا و دوری از شک و تردید بر همگان به ویژه اعراب و مسیحیان آشکار گشت و همچنین رسول‌الله اهل‌بیت خودش را که آن‌ها نیز مانند خودشان امانتدار اسرار الهی بودند به طور رسمی به مردم معرفی کردند تا سرآمدان خاندان نبوی و امامت به حق فرزندانشان را به مسلمانان بشارت دهند. آنچه که تا امروز همچنان به عنوان مستمسک همه دل‌شکستگان و حقیقت‌جویان برای پذیرفته‌شدن در درگاه بنده نواز الهی پاس داشته می‌شود.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    نزول ایه تطهیر (دوشنبه 87/10/2 :: ساعت 8:27 عصر )

    در قرآن آیه ای داریم به نام آیه تطهیر: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»؛ جز این نیست که خدا می خواهد آلودگی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملا پاکیزه گرداند. (سوره احزاب آیه 33) همین آیه و همین قسمت، مفاد خیلی آشکاری دارد: خدا چنین اراده کرده است و می کند که از شما اهل البیت پلیدی را زایل کند، پاک و منزهتان بدارد «یطهرکم تطهیرا» شما را به نوع خاصی تطهیر و پاکیزه کند. تطهیری که خدا ذکر می کند معلوم است که تطهیر عرفی و طبی نیست که نظر به این باشد که بیماریها را از شما زایل می کند، میکروبها را از بدن شما بیرون می کند. نمی خواهم بگویم این، مصداق تطهیر نیست، ولی مسلم تطهیری که این آیه بیان می کند، در درجه اول از آن چیزهایی است که خود قرآن آنها را رجس می داند. رجس و رجز و اینجور چیزها در قرآن یعنی هر چه که قرآن از آن نهی می کند، هر چه که گناه شمرده می شود می خواهد گناه اعتقادی باشد یا گناه اخلاقی و یا گناه عملی. اینها رجس و پلیدی است. اینست که می گویند مفاد این آیه، عصمت اهل بیت یعنی منزه بودن آنها از هر نوع آلودگی است.
    فرض کنید ما نه شیعه هستیم و نه سنی، یک مستشرق مسیحی هستیم که از دنیای مسیحیت آمده ایم و می خواهیم ببینیم کتاب مسلمین چه می خواهد بگوید. این جمله را در قرآن می بینیم بعد می رویم سراغ تاریخ و سنت و حدیث مسلمین. می بینیم نه تنها آن فرقه ای که شیعه نامیده می شوند و طرفدار اهل بیت هستند بلکه آن فرقه ای هم که طرفداری بالخصوصی از اهل بیت ندارند، در معتبرترین کتابهایشان هنگام بیان شأن نزول آیه، آن را در وصف اهل بیت پیغمبر دانسته اند و در آن جریانی که می گویند آیه در طی آن نازل شد، علی علیه السلام هست و حضرت زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین و خود رسول اکرم. و در احادیث اهل تسنن است که وقتی این آیه نازل شد، ام سلمه که یکی از زنهای پیغمبر است می آید خدمت حضرت و می گوید یا رسول الله! آیا من هم جزء اهل البیت شمرده می شوم یا نه؟ می فرماید تو به خیر هستی ولی جزء اینها نیستی. مدارک این مطلب هم یکی و دو تا نیست، در روایات اهل تسنن زیاد است.
    همین آیه را می بینیم که در لابلای آیات دیگری است و قبل و بعدش همه درباره زنهای پیغمبر است. قبلش اینست: «یا نساء النبی لستن کاحد من النساء» (سوره احزاب آیه 32)؛ ای زنان پیغمبر! شما با زنان دیگر فرق دارید (البته نمی خواهد بگوید امتیاز دارید)، گناه شما دو برابر است زیرا اگر گناهی بکنید اولا آن گناه را مرتکب شده اید و ثانیا هتک حیثیت شوهرتان را کرده اید، دو گناه است. کار خیر شما هم دو برابر اجر دارد چون هر کار خیر شما دو کار است، همچنانکه اینکه می گویند ثواب کار خیر سادات و گناه کار شرشان مضاعف است نه از باب اینست که مثلا یک گناه درباره اینها با دیگران فرق دارد بلکه بدین جهت است که یک گناه آنها می شود دو گناه. به عنوان مثال اگر یک سید العیاذ بالله مشروب بخورد، غیر از اینکه شراب خورده یک کار دیگر هم کرده و آن اینست که چون منسوب به پیغمبر و ذریه پیغمبر است، هتکی هم از پیغمبر کرده است. کسی که می بیند فرزند پیغمبر اینطور علنی بر ضد پیغمبر عمل می کند، در روح او اثر خاصی پیدا می شود. در این آیات ضمیرها همه مؤنث است: «لستن کاحد من النساء ان اتقیتن»؛ شما مانند هیچ یک از دیگر زنان نیستید، اگر تقوا پیشه می کنید. معلوم است که مخاطب، زنهای پیغمبرند. بعد از دو سه آیه یکمرتبه ضمیر مذکر می شود و به همین آیه می رسیم: «انما یرید الله لیذهب عنکم (نه عنکن) الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا». بعد دو مرتبه ضمیر مؤنث می شود. قرآن هیچ کاری را به گزاف نمی کند. اولا در اینجا کلمه اهل البیت آورده و قبلا همه اش نساء النبی است: یا نساء النبی. یعنی عنوان نساء النبی تبدیل شد به عنوان اهل البیت پیغمبر. و ثانیا ضمیر مؤنث تبدیل شد به ضمیر مذکر. اینها گزاف و لغو نیست، لابد چیز دیگری است، مطلب دیگری می خواهد بگوید غیر از آنچه که در آیات پیش بوده است. آیات قبل و بعد از این آیه، همه تکلیف و تهدید و خوف و رجا و امر است راجع به زنان پیغمبر: «و قرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیة»؛ در خانه های خودتان بمانید و مانند زمان جاهلیت تظاهر به زینت نکنید. (آیه 33) همه اش امر است و دستور و تهدید، و ضمنا خوف و رجا که اگر کار خوب بکنید چنین می شود و اگر کار بد بکنید چنان می شود.
    این آیه یعنی آیه تطهیر بالاتر از مدح است، می خواهد مسئله تنزیه آنها از گناه و معصیت را بگوید. مفاد این آیه غیر از مفاد آیات ماقبل و مابعد آن است. در اینجا مخاطب اهل البیت است و در آنجا نساء النبی. در اینجا ضمیر مذکر است و در آنجا مؤنث. ولی همین آیه ای که مفاد آن اینهمه با ماقبل و مابعدش مختلف است، در وسط آن آیات گنجانده شده، مثل کسی که در بین صحبتش مطلب دیگری را می گوید و بعد رشته سخنش را ادامه می دهد. اینست که در روایات ما ائمه علیهم السلام خیلی تأکید دارند که آیات قرآن ممکن است ابتدایش در یک مطلب باشد، وسطش در مطلب دیگر و آخرش در یک مطلب سوم. اینکه در مسئله تفسیر قرآن اینقدر اهمیت قائل شده اند برای همین است.

    نمونه دیگر: آیه الیوم اکملت...
    در آیه الیوم اکملت لکم دینکم هم می بینیم عین همین مطلب هست و بلکه در مورد این آیه عجیبتر است. قبل از این آیه همه اش صحبت از یک مسائل خیلی فرعی و عادی است: «احلت لکم بهیمة الانعام» (سوره مائده، آیه 1) گوشت چارپایان بر شما حلال است و تذکیه چنین بکنید و اگر مردار باشد حرام است و آنهایی را که خفه می کنید (منحنقه) حرام است و آنهایی که با شاخ زدن به یکدیگر کشته می شوند گوشتشان حرام است و... یکدفعه می گوید: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»؛ امروز کافران از (شکست) آئین شما ناامید شدند بنابراین از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم. (مائده/ 3) بعد دوباره می رود دنبال همان مسائلی که قبلا می گفت. اساسا این جمله ها به ماقبل و مابعدش نمی خورد یعنی نشان می دهد که این، مطلبی است که در وسط و شکم مطلب دیگری گنجانده شده و از آن رد شده اند.
    آیه ای هم که امروز می خواهیم بگوئیم عین همین سرنوشت را دارد. یعنی آیه ای است در وسط آیات دیگر که اگر آنرا برداریم، رابطه آنها هیچ با همدیگر قطع نمی شود کما اینکه اگر «الیوم اکملت»... را از وسط آن آیات برداریم، رابطه ماقبل و مابعدش هیچ قطع نمی شود. آیه ای است در وسط آیات دیگر به طوری که نمی شود گفت دنباله ماقبل یا مقدمه مابعد است بلکه مطلب دیگری است. در اینجا نیز قرائن خود آیه و نقلهای شیعه و سنی همه از همین مطلب حکایت می کنند، ولی این آیه را نیز قرآن در وسط مطالبی قرار داده که به آنها مربوط نیست. حال رمز این کار چیست؟ این، باید یک رمزی داشته باشد.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    چرا ز کوی عاشقان (یکشنبه 87/10/1 :: ساعت 9:39 عصر )

    چرا زکوی عاشقان دگر گذر نمی کنی

    چه شد که هرچه خوانمت به من نظر نمی کنی

    مگر مرا زدرگهت خدا نکرده رانده ای

    دگر برای خدمتت مرا خبر نمی کنی

    نشسته ام به راه تو به شوق یک نگاه تو

    زپیش چشم خسته ام چرا گذر نمی کنی

    تو ای همای رحمت ای جهان به زیر سایه ات

    چرا نظر به مرغکی شکسته پر نمی کنی

    نگر به خیل عاشقان به سامرا به جمکران

    زباب خانه ات چرا سری به در نمی کنی

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    اعمال غدیر (چهارشنبه 87/9/27 :: ساعت 12:15 صبح )

    اعمال غدیر
    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    اعمال غدیر (چهارشنبه 87/9/27 :: ساعت 12:14 صبح )

    آرى غدیر یک سرزمین نیست، چشمه اى است که تا پایان هستى مى جوشد، کوثرى است که فنا برنمى دارد، افقى است بى کرانه و خورشیدى است عالمتاب.

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر

    چله خورون (چهارشنبه 87/9/27 :: ساعت 12:11 صبح )

    .شب چله (یلدا)

     

    شب زایش خورشید و آغاز سال نو میترایی

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: الف حکیمی فر


    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    »» منوها
    [ RSS ]
    [ Atom ]
    [خانه]
    [درباره من]
    [ارتباط با من]
    [پارسی بلاگ]
    بازدید امروز: 18
    بازدید دیروز: 0
    مجموع بازدیدها: 51549
     

    »» درباره خودم
    جــــــــــــــوان و دیـــــــــــــــــن
    الف حکیمی فر
    متولد 1361 در بیجار روستای چپقلو / کارشناس رشته معارف / روزنامه نگار و خبر نگار باشگاه خبر نگاران جوان / گاهی اوقات تنها به این دلیل می نویسم ، تا دیگران را قابل تحمل تر کنم .وقایع عصر حاضر هریک به مثابه آزمایشی هستند که موجب سر افرازی یا سر شکستگی ما در مقابل آیندگان خواهند بود
     

    »» پیوندهای روزانه
     

    »»دسته بندی یادداشت ها
     

    »» آرشیو نوشته های قبلی
     

    »» لوگوی خودم
     

    آمار وبلاگ

    تعداد بازدیدهای این وبلاگ:

    خدمات وبلاگ نویسان

    »» اشتراک در وبلاک
     
     

    »» دوستان من
     

    »» لوگوی دوستان من
     

    »» وضعیت من در یاهو
     


    بهترین و جدیدترین کد های جاوا

    »» آهنگ وبلاگ
     



    * نام و نام خانوادگی :
    آدرس وب سایت :
    * آدرس ایمیل:
    سن :
    شهر :
    تلفن :
    آدرس :
    نحوه تماس با شما: تلفن: آدرس ایمیل
    نحوه آشنایی شما با ما:
    موضوع پیام:
    *پیام: